اثر مرکب - The Compound Effect
نویسنده: دارن هاردی
تعداد صفحات: 240
این کتاب واقع بینانه ترین کتابی بود که درباره موفقیت و رسیدن به آرزوها خوندم، خبری از وعده های الکی و یه شبه پولدار و سالم شدن نیست و برای رسیدن به آرزوها باید تلاش منظم کرد. در ادامه قسمتی از این کتاب رو براتون قرار دادیم. حتی اگه برنامه ای برای خواندن کل این کتاب ندارید، این قسمت کوتاه رو مطالعه کنید.
این کتاب دربارهی موفقیت است و آن چه برای دستیابی به موفقیت، واقعا لازم است. وقت آن رسیده که کسی این موضوع را رک و راست به شما بگوید. مدتی طولانی ست که به بازی گرفته شدهاید و فریب خوردهاید. هیچ فرمول مخفی، نوشداروی سحرآمیز یا راه حل سریعی برای موفقیت وجود ندارد. شما هیچ وقت با روزی دو ساعت وقت گذراندن در اینترنت، به درآمد دویست هزار دلاری نمیرسید. هیچ وقت نمیتوانید پانزده کیلوگرم از وزنتان را در یک هفته کم کنید، با مالیدن یک کرم روی صورتتان، بیست سال جوانتر نمیشوید، نمیتوانید با خوردن یک قرص، زندگی زناشوییتان را درست کنید و موفقیت بادوام و پایدار را هم با هر برنامهای که برای واقعی بودن بسیار عالی به نظر میرسد، به دست نمیآورید. خیلی خوب میشد اگر میتوانستید موفقیت، شهرت، عزت نفس، روابط خوب، سلامتی و آسایش و رفاه خودتان را در یک بستهی ظریف و زیبای صدفی از فروشگاه محلهتان بخرید. ولی موفقیت در این دنیا این طوری به دست نمیآید.
ما دائم با ادعاهای مهیج فزایندهای دربارهی پولدار شدن، خوش اندام شدن، جوانتر شدن، جذابتر شدن و… بمباران میشویم و معمولن همهی آنها ادعاهایی یک شبه با تلاش کم و پرداخت مثلن فقط ۹۵/۳۹ دلار هستند.
این پیامهای بازاریابی تکراری، احساس و درک ما را دربارهی آن چه که برای رسیدن به موفقیت لازم است، تحریف میکنند. ما بینشمان را دربارهی اصول ساده اما عمیقی که برای موفقیت لازم و ضروری هستند، از دست دادهایم.
من از این موضوع، خسته و کلافه شدهام. دیگر نمیتوانم کنار بنشینم و ببینم که این پیامهای بی معنی و نابخردانه، مردم را منحرف میکنند. من این کتاب را به این خاطر نوشتم که شما را برگردانم به اصول اولیه. میخواهم به شما کمک کنم تا از این اغتشاش و درهم ریختگی خلاص شوید و روی همان اصول اساسی تمرکز کنید که واقعن مهم هستند. شما میتوانید بلافاصله اصول موفقیت اثبات شده با زمان و تمرینهایی را که در این کتاب است، به کار بندید تا نتایجی پایدار و قابل سنجش به وجود آورید. میخواهم به شما یاد دهم که چگونه قدرت اثر مرکب را مهار کنید؛ همان سیستم عاملی که زندگی شما را اداره میکند؛ چه در جهت بهترشدن و چه در جهت بدترشدن. اگر از این سیستم به نفع خودتان استفاده کنید، واقعن میتوانید تحولات چشمگیری را در زندگیتان به وجود آورید. احتمالن این جمله را شنیدهاید: به هر چیزی که به آن فکر کنید، میتوانید برسید. خب، البته فقط در صورتی که بدانید چگونه اثر مرکب راهنمایی عملی ست که به شما یاد میدهد چگونه در استفاده از این سیستم مهارت پیدا کنید.
وقتی ماهر شوید، دیگر هیچ چیزی یا هیچ هدفی وجود ندارد که نتوانید آن را به دست آورید.
از کجا میدانم که اثر مرکب تنها فرآیند مورد نیاز شما برای رسیدن به اوج موفقیت است؟ اول این که، من این اصول را در زندگی شخصی خودم به کار بستهام. از این متنفرم که نویسندگان، سنگ شهرت و ثروت خودشان را به سینه میزنند، ولی مهم است که بدانید من از تجربههای شخصی خودم صحبت میکنم. من به شما مدارک و شواهد زنده ارائه میکنم، نه فقط نظریههایی تکراری. همان طور که آنتونی رابینز پیش از این اشاره کرد، من از تلاشهایام در کسب و کار به موفقیتهای قابل توجهی رسیدهام، به این خاطر که آن را آگاهانه با اصولی که در این کتاب میخوانید، ساختهام. در بیست سال گذشته، خیلی جدی در مورد موفقیت و پیشرفت شخصی مطالعه کردهام. صدها هزار دلار را صرف آزمایش و بررسی ایدهها، ابتکارها و فلسفههای مختلف کردهام. تجربیات شخصی من ثابت کردهاند که: مهم نیست چه چیزی یاد میگیرید یا از چه استراتژی یا تاکتیکی استفاده میکنید، موفقیت درنتیجهی سیستم عامل اثر مرکب به دست میآید.
دوم این که، در شانزده سال گذشته من یکی از رهبران صنعت موفقیت و پیشرفت شخصی بودهام و با رهبران متفکر، سخنرانها و نویسندگان محبوب زیادی هم فکری کردهام. به عنوان یک سخنران و مشاور، دهها هزار کارآفرین را آموزش دادهام و مربی رهبران کسب و کار، مدیران عامل و آدمهای فوق العاده موفق بیشماری بودهام.
از بین هزاران مطالعهی موردی، چیزهایی را که موثر هستند و چیزهایی را که به کار نمیآیند، خلاصه و استخراج کردهام.
سوم این که، به عنوان ناشر مجلهی موفقیت، هزاران مقالهی دریافتی و کتاب را غربال میکنم و در روند انتخاب کارشناسانی که در مجله با آنها مصاحبه میکنیم، شرکت میکنم و تمام مطالبشان را میخوانم. هر ماه تقریبن با نیم دوجین از کارشناسان برجسته و نخبه دربارهی عناوین و موضوعات مختلف مربوط به موفقیت مصاحبه میکنم و بهترین ایدهها و تفکراتشان را بیرون میکشم. هر روز و در طول روز، در حال خواندن، مرتب کردن، فیلترکردن و شنا در اقیانوس اطلاعات مربوط به موفقیت و پیشرفت شخصی هستم.
منظورم این است که وقتی شما چنین دیدگاه کامل و جامعی دربارهی این صنعت دارید و درضمن، از مطالعهی آموزهها و عادتهای بعضی از موفقترین آدمهای جهان به خردمندی رسیدهاید، هوشیاری شگفتانگیزی در شما به وجود میآید. حقایق اصولی نامشهود، مثل کریستال، شفاف و روشن میشوند. با دیدن، خواندن و شنیدن خیلی از این حقایق، دیگر توسط تبلیغات دروغین یا فرستادههای خود مدعا با ادعای جدیدترین دستاورد علمی» فریب نمی خورم. دیگر هیچ کسی نمیتواند تقلب به من بفروشد. من از دیدگاههای مرجع زیادی مطلع هستم. راههای خیلی زیادی را طی کردهام و از روشهای سختی به حقایق رسیدهام. همان طور که مربی من و فیلسوف بزرگ کسب وکار، جیم ران گفته است: «هیچ اصول جدیدی وجود ندارد. حقیقت چیز جدیدی نیست، بلکه موضوعی قدیمی است. شما باید نسبت به آن مردی که میگوید بیا این جا، میخواهم عتیقه جات ساختهی خودم را به شما نشان بدهم! مشکوک باشید. نه، شما نمیتوانید یک عتیقه بسازید.»
این کتاب، دربارهی مطالبی ست که واقعن مهم هستند و هیچ گونه مطالب اضافی و بیهودهای در آن وجود ندارد. چه چیزهایی واقعن کارساز واقع میشوند و به کار میآیند؟ کدام اصول اولیه و اساسی هستند که وقتی روی آنها متمرکز شوید و مهارت پیدا کنید، سیستم عاملی را به وجود میآورند که میتواند شما را به اهداف مورد نظرتان برساند و به شما کمک کند تا به شیوهی دلخواهتان زندگی کنید؟ در این کتاب، همان اصول وجود دارد؛ آنها سیستم عاملی را ایجاد میکنند به نام اثر مرکب.
قبل از این که ادامهی کتاب را بخوانید، یک هشدار میدهم: کسب موفقیت، سخت است. این فرآیند پر زحمت، ملال آور و بعضی وقتها حتا خستهکننده است. پولدار شدن، نافذ و جهانی شدن در رشته و زمینهی خودتان، آهسته و دشوار اتفاق میافتد. اشتباه برداشت نکنید؛ با پیروی از این اصول و مراحل، تقریبن بلافاصله نتایج آن را در زندگیتان میبینید. ولی اگر از کار، نظم و تعهد گریزان هستید، همان بهتر پای تلویزیون بنشینید و به تبلیغاتی که سرشار از شعارها و وعدههای موفقیت یک شبهی مشتری پسند هستند، امید بندید؛ البته اگر یک کارت اعتباری پر از پول دارید.
حرف آخر این که: شما همین حالا تقریبن تمام چیزهایی را که برای موفقیت میخواهید، میدانید. شما به یادگیری چیزهای بیش تر، احتیاجی ندارید. اگر کل چیزی که میخواهیم داشتن اطلاعات بیشتر بود، پس هرکسی که به اینترنت دسترسی دارد، باید در یک عمارت مجلل زندگی کند و عضلاتی پولادین داشته و کاملن خوشحال و سعادتمند باشد. اطلاعات جدید یا بیش تر، چیزی نیست که شما به آن احتیاج دارید، بلکه شما یک برنامهی عملی جدید میخواهید. وقت آن رسیده که رفتارها و عادتهای جدیدی را در خودتان خلق کنید که شما را از کارشکنی و خرابکاری، دور کند و ببرد به سمت موفقیت. رسیدن به موفقیت به همین سادگی ست.
در ادامهی این کتاب، به یک برنامهی عملی مفصل و ملموس پی میبرید. اجازه دهید این کتاب از همین حالا انتظاراتتان را دگرگون کند، پیش فرضهایتان را از بین ببرد، حس کنجکاویتان را برانگیزد و ارزش را به زندگیتان بیاورد.
اثر مرکب در عمل
آیا شنیدهاید که میگویند: «آن که آهسته و پیوسته برود، برنده میشود؟ » آیا داستان لاک پشت و خرگوش را شنیدهاید؟ خانومها، آقایان! من مثل آن لاک پشت هستم. اگر به من وقت کافی دهید، هرکسی را، در هر زمانی و در هر رقابتی شکست میدهم. چرا؟ نه به این خاطر که بهترین یا باهوشترین یا سریعترین شخص هستم، بلکه به این خاطر پیروز خواهم شد که عادتهای مثبتی را در خودم پرورش دادهام و در به کار بستن آن عادتها هم، ثبات و پایداری دارم. در کل جهان کسی نیست که بیشتر از من به ثبات و پایداری اعتقاد داشته باشد. من یک دلیل زنده برای اثبات این موضوع هستم که ثبات و پایداری، کلید نهایی موفقیت است. در عین حال، شاید همین موضوع، یکی از بزرگترین دامها برای آدمهایی باشد که برای رسیدن به موفقیت تقلا میکنند. خیلیها نمیدانند چگونه ثبات و پایداری داشته باشند. ولی من میدانم و به همین خاطر از پدرم سپاس گزارم. در واقع، او اولین مربی من بود که قدرت اثر مرکب را در من شعله ور کرد.
وقتی فقط هجده ماه داشتم، والدینام از هم جدا شدند و پدرم به تنهایی بزرگام کرد. او مثل اکثر پدرها مهربان و ملایم نبود. قبلن مربی تیم راگبی دانشگاه بود و به من برای کسب موفقیت، خیلی سخت میگرفت.
به خاطر پدرم، هر روز صبح، ساعت شش از خواب بیدار میشدم؛ آن هم نه با یک تلنگر آهستهی محبت آمیز روی شانههایام یا حتی صدای زنگ ساعت. نه، هر روز صبح با صدای برخورد مکرر وزنههای آهنی به کف سیمانی گاراژ خانهمان که کنار اتاق خوابام بود، بیدار میشدم. بیدار شدنام مثل افتادن از یک ساختمان ده طبقه بود. پدر، یک تابلوی بزرگ «نابرده رنج، گنج میسر نمیشود» روی دیوار گاراژ نصب کرده بود و در حالی که ورزش میکرد به آن خیره میشد. هوای بارانی، برفی یا آفتابی فرقی به حالاش نداشت، هر صبح با گرمکن ورزشی قدیمیاش آن جا بود. هرگز یک روز را هم از دست نمیداد. میتوانستید ساعتتان را طبق تمرینات روزانهی او تنظیم کنید.
در مقایسه با یک خانه دار و باغبان، کارهای به مراتب بیشتری داشتم. وقتی از مدرسه برمی گشتم، همیشه فهرستی از کارهایی که باید انجامشان میدادم به من خوشامد میگفتند؛ کندن علفهای هرز، جمع کردن برگهای خشک، تمیزکردن گاراژ، گردگیری و جارو کردن خانه، شستن ظرفها و هر چیزی که فکرش را بکنید. در ضمن کسب نمرههای پایین در مدرسه به هیچ عنوان تحمل نمیشد. همین بود که بود.
پدرم هیچ بهانهای را نمیپذیرفت. هیچ وقت اجازه نداشتیم به خاطر مریضی در خانه بمانیم و به مدرسه نرویم؛ مگر این که واقعن استفراغ میکردیم، خون ریزی داشتیم با استخوانمان بیرونزده بود! عبارت«استخوان بیرون زدن» از روزهای مربی گریاش در تیم راگبی دانشگاه باقی مانده بود. بازیکنان تیماش میدانستند که اجازه ندارند از بازی بیرون بیایند، مگر این که دچار مصدومیت جدی شده باشند. یک بار مهاجم تیماش، شانه بندش را بیرون آورد و نشان داد که استخوان ترقوهاش بیرونزده است. فقط آن موقع بود که پدرم اجازه داد از زمین بیاید بیرون.
یکی از فلسفههای اصلی پدرم این بود: «اصلن اهمیتی ندارد که چقدر باهوش هستید، باید نداشتن تجربه، مهارت، هوش یا تواناییهای ذاتی را با تلاش زیاد و سخت کوشیتان جبران کنید. اگر رقیب شما باهوش تر، با استعدادتریا باتجربه تراست، فقط لازم است سه یا چهار برابر، سخت کوشتر از او باشید، تا بتوانید شکستاش دهید.» اهمیتی نداشت که با چه مشکلی روبه رو شوم، او به من یاد داد در هر زمینهای که شرایط نامساعدی داشتم، مشکل را با تلاش زیاد جبران کنم. پرتابهای آزاد را در مسابقه از دست دادی؟ هزار پرتاب آزاد در هر روز و به مدت یک ماه انجام بده. در دریبل زدن با دست چپ مشکل داری؟ دست راستات را به کمرت ببند و روزی سه ساعت دریبل تمرین کن. در درس ریاضی نمرهی پایین گرفتی؟ بنشین و یک سره ریاضی بخوان، به کلاس خصوصی برو و تمام تابستان را زحمت بکش تا در امتحان نمرهی خوبی بگیری. هیچ بهانهای را نمیپذیرفت. اگر در چیزی خوب نبودم، باید بیشتر و هوشمندانهتر تلاش میکردم. خودش هم به حرفهایاش عمل میکرد. از یک مربی راگبی، به یک فروشندهی حرفهای و موفق تبدیل شد. از آن جا بود که ابتدا به ریاست رسید و سرانجام شرکت خودش را راه اندازی کرد.
البته زیاد به ما دستور نمیداد. از همان اول، اجازه میداد که خودمان از موضوع سردربیاوریم. همیشه در مورد قبول مسوولیت شخصی تاکید میکرد. هرشب با چماق بالای سرمان نمیایستاد تا تکالیف مدرسهمان را انجام دهیم؛ ما فقط باید به موقع و با تکالیف انجام شدهمان جلویاش حاضر میشدیم. وقتی این کار را انجام میدادیم، از ما تقدیر میکرد. اگر در مدرسه نمرههای خوبی میگرفتیم، ما را به بستنی فروشی پرینگز میبرد و در آن جا اجازه داشتیم تکههای بزرگ موز با شش اسکوپ بستنی و همهی مخلفات بگیریم! بارها، خواهر و برادرهای من در مدرسه نمرههای خوبی نگرفتند و بنابراین اجازه نداشتند که با ما به فروشگاه بیایند. بیرون رفتن همراه پدر، برایمان خیلی مهم بود؛ بنابراین تمام تلاشمان را میکردیم که بتوانیم برویم.
این انضباط و رویهی پدر، برایام یک سرمشق بود. پدر، بت من محسوب میشد و میخواستم او هم به من افتخار کند. درضمن، میترسیدم ناامیدش کنم. یکی از فلسفههای پدرم این بود: «آدمی باش که «نه» میگوید. با همرنگ جماعت بودن، هیچ موفقیت بزرگی به دست نمیآید. غیرمعمول باش، یک آدم فوق العاده.» به همین خاطر بود که هرگز دنبال مواد مخدر نرفتم. او هیچ وقت راجع به این موضوع با من صحبت نکرد، ولی نمیخواستم آدمی باشم که مواد مصرف میکند، آن هم فقط به این خاطر که بقیه هم از این کارها میکنند و در ضمن، نمیخواستم پدر را مایوس کنم.
به خاطر پدر، در دوازده سالگی، برنامهی من به اندازهی برنامهی کارآمدترین مدیران عامل، مفید بود. بعضی وقتها شکوه و زاری میکردم (به هرحال یک کودک بودم! ) ولی در همان موقع هم ته دلام لذت میبردم از این که یک برتری نسبت به هم کلاسیهایام دارم. پدر به من یک برتری جدی و زودهنگام داده بود؛ یکی، دربارهی انضباط و دیگری طرزفکری که میتوانست من را مسوول و متعهد بارآورد و کاری کند به هرچیزی که به عنوان هدف در نظر می گرفتم، برسم. اتفاقی نیست که شعار مجلهی موفقیت را گذاشتهایم: «آن چه جویندگان موفقیت میخوانند.»)
امروز من و پدرم سر این موضوع شوخی میکنیم که او چگونه من را فردی معتاد به موفقیت بار آورده است. در هجده سالگی، درآمدی بالغ بر صد هزار دلار در کسب و کار خودم داشتم. در بیست سالگی، خانهای در یک محلهی اعیان نشین خریدم. در بیست و چهار سالگی، درآمدم به بیش از یک میلیون دلار در سال رسید. در بیست و هفت سالگی، رسمن ثروتمندی خودساخته بودم و کسب و کاری داشتم که درآمدی بیش از پنجاه میلیون دلار ایجاد میکرد. این اتفاقات زندگی من بود تا امروز؛ یعنی وقتی که هنوز چهل ساله نشدهام، ولی به اندازهای پول و دارایی دارم که برای باقی عمر خانوادهام کافی باشد.
پدر میگوید: «راههای زیادی برای سخت کردن دوران کودکی یک آدم وجود دارد. حداقل، روش من، خیلی بد نبود! به نظر میرسد تو خوب از پساش برآمدی.» هرچند اعتراف میکنم که باید روی خودم کار کنم تا بتوانم بدون همراه داشتن کتابهای کسب و کار و سی دیهای پیشرفت شخصی، به بطالت جایی لم دهم و در لحظه زندگی کنم یا روی تختی، کنار ساحل، چرت بزنم؛ با همهی اینها باید به خاطر مهارتهای موفقیتی که از پدرم و دیگران در طول مسیر زندگیام یاد گرفتهام تشکر کنم.
اثر مرکب از «رازی» پرده برمی دارد که در پشت موفقیت من وجود دارد. به شکل عمیقی به اثر مرکب اعتقاد دارم چون پدرم مطمئن شد که من هر روز و همیشه با آن زندگی میکنم؛ تا جایی که حتا اگر زور هم میزدم، دیگر نمیتوانستم جور دیگری زندگی کنم.
اگر شبیه بیشتر مردم باشید، معتقدی واقعی به اثر مرکب نیستید. دلایل خیلی زیاد و قابل درکی برای این حرفام وجود دارد. شما مربی و سرمشقهای مشابهی نداشتهاید که به شما نشان دهند چه کار کنید. شما نتیجهی نهایی اثر مرکب را تجربه نکردهاید. در جامعه، فریبمان دادهاند. ما با بازاریابیهای تجاری هیپنوتیزم شدهایم. شما را با مشکلاتی که ندارید، متقاعد میکنند و بعد، برای پیشگیری و علاج آنها، راه حلهایی فوری به شما میفروشند. ما اجتماعی شدهایم تا به پایانهای افسانهای که جایشان در رمانها و فیلم هاست، باور داشته باشیم. ما اعتقادمان را در مورد خوبی و ارزش سخت کوشی و تلاشهای مداوم و پایدار از دست دادهایم.
بیاید این موانع را یکی یکی بررسی کنیم. شما نتیجهی نهایی اثر مرکب را تجربه نکردهاید اثر مرکب، اصل به دست آوردن پاداشهای بزرگ از طریق مجموعهای از انتخابهای کوچک و هوشمندانه است. آن چه دربارهی این فرایند از همه چیز برایام جالبتر است، این است که با وجود این که نتایج به دست آمده خیلی بزرگ هستند، ولی قدمهایی که در هر لحظه برمی دارید، خیلی به چشم نمیآیند. میتوانید از این استراتژی برای بهبود وضع سلامتیتان استفاده کنید یا برای بهبود روابط با وضعیت مالی یا هر چیز دیگری که میخواهید، و این تغییرات آن قدر جزیی هستند که تقریبن نامحسوس محسوب میشوند. این تغییرات کوچک، باعث نتایجی کوچک یا غیر آنی میشوند، نه پیروزیهای بزرگ و آشکار. پس چرا باید به خودم زحمت بدهم؟
خیلیها فریب سادگی اثر مرکب را میخورند و خیلی زود از آن خسته میشوند. بعد از هشت روز دویدن، دست میکشند، چون هنوز هم اضافه وزن دارند. یا بعد از شش ماه تمرین، یادگیری نواختن پیانو را رها میکنند، چون به جز در یک نت ساده، هنوز در چیز دیگری مهارت پیدا نکردهاند. یا این که بعد از گذشت چند سال، پرداخت سهمشان در بیمهی بازنشستگی راث ایرا را متوقف میکنند، چون میتوانستند از پول نقدشان استفادهی بهتری کنند و درضمن، به نظر نمیرسید که خیلی هم به پولشان اضافه شود.
چیزی که آنها نمیدانند این است که این گامهای کوچک و به ظاهر ناچیز که پیوسته و در طول زمان انجام میشوند، یک تفاوت بنیادین ایجاد میکنند. اجازه دهید چند مثال بزنم تا جزییات این موضوع را برای شما توضیح دهم.
انتخابهای کوچک و هوشمندانه + پایداری + زمان = تفاوتهای بنیادین
منبع: یک پزشک
لینک کانال تلگرام ما - @ir_calisthenics
من این کتابو خوندم خیلی عالی بود و قصد دارم روی زندگیم پیادش کنم.
یه کتابیم پیشنهاد میکنم به دوستان که حتما بخونن:
《بیندیشید و ثروتمند شوید》اثر ناپلیون هیل.اسمش ثروته ولی خیلی روی زندگی و ذهن تاثیر میزاره.با هر هدفی که دارید.
ممنون از ادمین محترم بخاطر مطالب عالیه وبلاگ.